تولد امام ، امام دوم (3) :
سلام علیکم
ضمن تبریک فرارسیدن ماه رمضان و قبولی نماز روزه هاتون ، اول بگم که اون اوستا کاری که گفتم زنگ زد و گفت فردا ، یعنی امروز ، بیا و پرسیدم چه ساعتی ؟ گفت ما هفت و نیم میایم .
فبل از هفت و نیم اونجا بودم و نزدیکای هشت اومد و کلیدو داد درو باز کنم و رفت که برادرشو بیاره ، با دویست و شیش ، و من رفتم لباس عوض کردم و آماده ایستادم که بیاد بگه چه بکنم ؟
خب ، همونطور که حدس می زدم مشغول چیدن سنگ شدم و برادرش به هردومون ملات و سنگ و مورد نیازمون میرسوند و خب خیلی بیکار می ایستادم ، برا همین بازم گفتم که اگه پسرم که تازه ازدواج کرده و بیکاره و سخت نیاز داره بیاد ... ، که گفت نیازی نیست !
خب ، حالا با ناشتایی کاری ندارم ! و ساعت اون ، ولی ساعت نهار چی !؟ ساعت سه بعداز ظهر رفتم خونه و ساعت چهار برگشتم و با خودم می گفتم خب ساعت کار که از هشت صبحم شروع شده باشه که تمومه !
ساعت پنج و شایدم شیش بود ، آخه ساعتو نیگا نکردم ، اوستا رفت و برادر اومد بالای تخته رو داربست و من شدم کارگر اون و یه لحظه هم نذاشتم بیکار بمونه ! ساعت هفت بود که گفتم اوستا ، برادر اوستا ، تا ساعت چند کار می کنی ؟ گفت تا هشت کار می کنیم !
گفتم یعنی دوازده ساعت !؟ گویا گرفت که چی میگم ! گفت در نظر می گیریم ! و بعد گفت اگه می خوای بری مانعی نداره ، مانده ی ملاتو براش دادم رو تخته و توی نیم بشکه ریخت ، و مورد نیازشو که نیاید پایین براش فراهم کردم و ازش اجازه گرفتم و راهی خونه شدم .
درسته که تو خونه گفته شده از فردا نرم ، ولی ...
خب ، کجا بودم ؟
یومنون به غیب ، و گفتم که اونکه بگه ماهو دیده ، هرچند غیب گفته ! ولی اگه منکر دیدن ما نشه مانعی نداره که خرفشو قبول کنیم ، یعنی به دیدن ما که ایمان داشته باشه ، مشمول یومنون به غیبه ، البته ایمان مراتب بالاتر قلبی ووو هم داره ، منجمله ایمان به یادآوری ما ، وقتی یکی یه چیزی رو یادآوری می کنه برامون ، با اینکه یادآوری اونم از ما پنهونه ، مثل همون دیدن ، چراکه اونی که بچشم میاد نهایتش چشم تو چشمه ! و مابعد اعضای بدن که مشهوده رو که ما شاهد نیستیم ، و بحسب مشهود خودمون میشه شهادت داد به دیدن ، شنیدن و حواس دیگه ی دیگری .
... وَیقِیمُونَ الصَّلَاةَ ... .
پیش از دستبکار شدن ، البته جمعی ، ولو دونفره ، چه رسه به مثلا پنج نفره ! و کار مثلا جمعی حواس ، و حتی به امام جماعتی یکی از حواس و :
... جعلنا ...
یعنی قرار داده شده ، مقرر گشته ، بلکه مرقوم و مکتوب یا نوشته شده ی اونم ! البته برا :
... أبرار ...
که قبل از این ، یعنی :
... یومنون ...
گفته شده و در آغاز این بحث مطرح بود .
اونی که مطرح پیش از :
... یقیمون ...
م حرف از :
... یومنون ...
ه و همونطور که در کار حرف از جمعه ، پیش از دستبکار شدن جمعیم حرف از جمعه :
... یو منون ...
و حرف از نماز جمعی اوناس ، یعنی :
... یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ ... .
وگرنه بعنوان مثال در عربستان سعودی ، بحرین ووو هم نه تنها نماز جماعت ، جمعه ، بلکه حتی حجم تو عربستان سعودیه ! که برپا ! میشه !
حالا نماز جمعی اونا :
... ، الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ ... .
یعنی چی ؟ بمونه .
مادر صدا کرد که برم نماز عشا رو بخونیم .
قبول باشه ، نمی دونم چرا خوابم نمیاد ، بعد این روز کاری و ان شاءالله که فردا می خوام برم سرکار !؟
آخه بعنوان مثال اوستا داشت چیزای تازه ای یاد میگرفت امروز و چن جای کارشم براش اصلاح کردم !
نه ! هنوز وارد :
... وَیقِیمُونَ الصَّلَاةَ ... .
م نشدم ، چه رسه به :
... وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ ، ... .